سلام

از این به بعد قصد ندارم آقای محترم جدیدی معرفی کنم همون دو نفری که معرفی کردم کافی هستند سعی می‎کنم تا اونجا که می‎شه با این 2 نفر حرفام رو بزنم یک مقدار سخته چون خیلی پیش اومده که اونا پیش من نبودند.

البته از افراد دیگه هم می‎نویسم افرادی که نه من قصه زندگیشون رو به درستی می‎دونم نه اونا قصه من رو امّا یه سری از تصویرهای زندگیشون رو می‎خوام بازگو کنم

درواقع بیشتر هدفم توصیف رفتارهاست نه شخصیّت‎ها


جمله ای از حضرت مسیح می‎نویسد

مسیح می‎گه : ......

و کلاس شروع می‎شه البته بود و نبود همه مهم نیست نه اینکه آزاد هستند که غیبت کنند ، خیر اگه غیبت زیاد بشه حذف خواهند شد یا می‎افتند باید حضور داشته باشند امّا بود و نبودشون مهم نیست. این حس اون نصفی از کلاس هست که طی 1 ساعت و نیم کلاس هیچ نگاهی بهشون نمی‎شه اصلاً یکی پاشه بره نیم ساعت بعد برگرده عمراً استاد چیزی بفهمه.

بعد از 50 دقیقه بی‎خود و بی‎جهت سرکلاس بودن استاد اعلام استراحت 10 دقیقه‎ای می‎کند امّا با شرط و شروطی خاص ؛ صندلی‎اش روبه‎روی نیمه ارزشمند کلاس قرار می‎ده و می‎گه اگه می‎خواید تو این زمان استراحت صحبت کنید باید با من صحبت کنید.

نیمه ارزشمند کلاس هم درسش رو خوب یاد گرفته و هرگز لاس زدن بعد از کلاس رو فراموش نمی‎کنه

در انتهای ترم امتحان نمایشی گرفته می‎شه و نیمه بی‎ارزش 10-12 می‎گیره تعدای هم 9 می‎گیرند که یعنی باید بیاید التماس تا پاس کنم و عدّه‎ای هم 5-6 که یعنی بیاید التماس 9.9 بدم نیمه ارزشمند کلاس هم 16-20

این اتّفاق واقعی در یکی از رشته‎های نه چندان پرطرفدار در یک دانشگاه نه چندان پرطرفدار دولتی رخ داده و احتمالاً همینطوری هم ادامه خواهد داشت.

آیندهی این دانشجوی دکترا احتمالاً مشابه اون استاد فاسدی می‎شه که به خاطر نمره از دخترای دانشگاه سوء استفاده جنسی می‎کرد و تهشم گندش دراومد و از دانشگاه اخراج شد.

دانشجوی دکترای محترم از هر انگشتشون چند هنر می‎ریزه و طی چند برنامه فرهنگی دیدم که ایشون داور مسابقه بودند و خاطرنشان هم شوم که ناداوری یکی دیگه از هنرهاشونه ، پشتشون هم به چند بخش سیاسی دانشگاه گرمه...

اصلاً اینقدر از این آدم‎ها بدم میاد که دوست ندارم نوشتن رو ادامه بدم

کافیه.