سلام

فالگوش وایستادن رو دوست ندارم امّا یه روز که تو یه اتاق منتظر یکی از دانش‌آموزام بودم (تدریس خصوصی) تو اتاق بغلی دو نفر وارد شدن و داشتن صحبت می‎کردن این زیاد  پیش میاد امّا بیشتر بحث‎های درسی هست کسی هم براش مهم نیست صداش شنیده بشه اصلاً کسی هم گوش نمی‎ده منم بی‎تفاوت و آروم بودم (معمولاً خیلی بی صر و صدا هستم و احتمالاً اونا نمی‎دونستن من اونجام) در حال درس خوندن بودن بودم که یه دفعه نظرم به گفت‎وگو اونا جلب شد.

پسره می‎گفت که رویا (اسم‎ه تغییر دادم) خیی دوستش داره ، چند سال بود که با هم بودند ، آروم آروم با هم صمیمی شدن (خب همیشه همینطوریه ) امّا عقد و ازدواجی نبوده دوست دختر و دوست پسر بودند . می‎گفت هر وقت که رویا  می‎دیدتش می‎پریده تو بغلش و بوسش می‎کرده با هم همیشه بیرون بودند و از زمین و زمان با هم می‎گفتند کار به جایی می‎رسه که دیگه رویا ، تو رویاش هم از پسره جدا نمی‎شد و اون پسره همه اینا رو می‎دونست و بعدش می‎بینه که اگه ادامه بده باید با رویا ازدواج کنه  پس اینطور میشه که شونه خالی می‎کنه و می‎گه همه چی تمام!!! ببینید مشکل مالی یا خانواده یا نبود علاقه رویا بهش یا عیب و ایرادی در رویا هیچ کدوم وجود نداشتن

پسر دوم از از پسر اوّل پرسید پس چرا دست کشیدی؟

جواب داد می‎دونی یه حس ترسی هست که باید تا آخر عمرت با یه آدم باشی چیزی که از اوّل تصمیمش نداشتی یه حس مسئولیت میاره که منم نمی‎تونستم قبولش کنم

پسر دوم پرسید پس ساینا از کی شروع شد؟

گفت یک ماه بعد از رویا وقتی قرار بود با یکی از دوستام و دوست دخترش بیرون بریم دوست دختر دوستم ساینا رو با خودش اورده بود و این روند آشنایی ما بود بعدشم تو دانشگاه همدیگه رو می‎دیدیم و دوستیمون شکل گرفت.

پرسید رویا چی شد؟

گفت که رویا نمی‎تونست این چیزا رو بپذیره اصلاً باورش نمی‎شد اینقدر بهش فشار اومد که راهی بیمارستان شد ولی من نمی‎تونستم برگردم چون برمیگشتم باید باهاش ازدواج می‎کردم.

این موقع بود که دانشآموز من اومد و من نفسی راحت کشیدم چون از سر و صدای ایجاد شده اونا می‎فهمیدن یه نفر حضور داره وگفته‎هاشون رو تمام می‎کردند مثل یه اتاق شکنجه بود نه می‎تونستم حواسم رو پرت کنم نه می‎تونستم بهش بگم خفه شو مرتیکه عوضی چون من متّهم به فالگوش ایستادن می‎شدم.

دانش‌آموز اومد و ما درس رو شروع کردیم امّا اونا صحبت رو قطع نکردن!

اوّلش اهمیّت ندادیم امّا بعد دیدیم پسره داره درباره‎‎ی اندام برهنه رویا صحبت می‎کنه که حاکی از این بود که اینا تا ته روابط رفته بودند. دانش‌آموز ما هم یه بسیجی فعّال عصبانی بود.

با خودم گفتم اینا شانس آوردن از اوّل کار دانش‌آموز نبودش وگرنه یه دعوایی درست می‎شد که نگو ازش پرسیدم که صداشون مزاحمه اونم گفت آره منم کم نزاشتم با عصبانیت تمام داد زدم ساکت باشید.

اونا اوّلش مکس کردند بعدش واسه لج ما 3 دقیقه صحبت رو به همون منوال ادامه دادند دیگه داشت دعوا می‎شد که از بخت ما یه دختر وارد اتاقشون شد و اونا بحث رو قطع کردند. و ما نفس راحتی کشیدیم. 

بعدش هم همشون رفتند و من خیالم راحت شد دوست نداشتم که قیافه اون پسر رو ببینم چون اونطوری می‎شناختمش و تحملش تو دانشگاه برام سخت می‎شد.

می‎دونید من به عنوان یه پسر درک می‎کنم اینکه وقتی ازدواج می‎کنی دیگه فقط متعلّق به خودت نیستی بلکه به همسرو خانوادت هم تعلّق داری امّا این نباید باعث فرار از ازدواج بشه یه امر طبیعی هست.

خیلی از دوستام معتقد هستند که ازدواج  سنتّی امروزه جوابگو نیست و می‎خواند خودشون همسر آیندشون رو پیدا کنند مثل رابرت که می‎گه از الان شروع کرده و چندین مورد در حد تحقیق اوّلیه پیش رفته و نتیجه نگرفته. بعدش 

می‌خواد دوستی رو شروع کنه و اگه اوکی بود ازدواج.

این دوستی‎ها خیلی سریع پیش می‎ره و روندشم تقریباً مشابه هست و حتّی ترفندهای تاثیر گذاشتن رو دخترها یا پسرها ؛ کافیه یکم بپرسید و بخونید اونموقع هست که می‎فهمید خیلی حرکت‎ها از رو قصد هست و...

علاقه‎ای به توضیحش ندارم چون آدم می‎تونه هم استفاده کنه هم سوء استفاده.

به هر حال من واسه رویا خیلی دلم سوخت وقتی که چیزی که حتّی بدبینانه‎ترین رویاهای خودت هم فکرش نمی‎کردی واست پیش بیاد کسی که دوستش داری و همه چیزت رو در باهاش اشتراک گذاشتی (احساس ، آینده و ...) بهش اعتماد کامل داشتی و اونم بدون هیچ دلیلی شونه خالی کنه.

جدای از درد عاشقیش دیگه اعتماد کردن دوباره واسه رویا خیلی سخته تازه اومدیم هم اعتماد کنه مگه چند درصد پسرا اون زن رو حاضرند بپذیرند؟

داغی ماندگار رو قلبش مونده اونم واسه اینکه آقا خوشش نیومده تازه بدتر از اون وقتی اون تو این شُک بزرگ هست و با دکترها دست و پنجه نرم می‎کنه آقا رابطه‌ی جدیدی شروع کرده.

حالا فکر من درست باشه یا غلط بنظرم باید حریم خصوصی رو بین دوستان جنس مخاللف نگه داشت تازه اونم واسه اونایی که اینترنتی هستند. تازه همین اینترنتیها هم سخته حریم رو کامل حفظ کردن البته شاید برای من که دوست هم جنس خودم هم ندارم سخت باشه رابرت هست امّا اون خیلی کم جواب میده شرلوک هم هست امّا اون همیشه خدا تو خودشه یه رامین داشتیم که رُک بهم گفت اون دوست دختر من نیست که به درد دل هام گوش بده :-" روحی هم می گه چقدر از درس صحبت می کنی و... 

اصلاً به دوست‎دختر فکر نمی‎کنم اگه قصد ازدواجی در کار بود بعد از خواستگاری یه سری صحبت‎های مهم اگه نتیجه اوّلیّه اوکی بود حالا طی دوران نامزدی بیشتر آشنا می‎شیم و بس.

البته اینم مشکل خودش رو داره چون  فکر می‎کنم من دوران نامزدی یک سالی باید باشه تا بشه طرف رو شناخت و خیلی‎ها بهم گفتند خیلی زیاده مگه دختر ملّت الافه تو هست یک سال معطّلش کنی و بعدشم ممکنه بگی نمی‎خوام اصلاً خیلی‎ها معتقدن تو دوره نامزدی خیلی کارها صورت می‎گیره و دیگه رو دختره اسم گذاشتی باید بگیریش من این منطق رو اصلاً قبول ندارم و طبیعی هست که بعضی از حریم‎ها باید تا موقع ازدواج باقی بمونه به قولی پله به پله بعدشم اگه یک سال بگذره خب من روزه آخر نمی‎گم مخالف ازدواجم هرچی مدّت نامزدی طولانی‎تر بشه معنیش اینه که به ازدواج نزدیک‎تر شدیم و اگه مشکلی باشه همون اوایل یا اواسط دوره نامزدی رابطه تمام می‎شه احتمال اواخر خیلی کمه. بعدشم آدما تو دوره نامزدی اون اوایل یک مقدار نقش بازی کردن برای بهتر جلوه دادن خودشون وجود داره.

به هر حال من این شیوه رو بهتر از اون شیوه می‎دونم که باعث نابود شدن رویاهای یه دختر هست حالا هرچقدر هم بگیم دختر پسر نداره فکر می‎کنم احساس خانوم ها لطیف‌تر باشه و ما آقایون باید خیلی مراقب رفتارهامون باشیم ، بحشون فکر کنیم و محتاطانه رفتار کنیم

البته شاید ن خیل حساس باشم چون تو فضای مجازی شده که به خیلیا لطف کردم بعدش دیدم اون خیلی از کار من خوشش اومده تا یه مدّت خودم رو دور نگه داشتم یا تو دانشگاه هرکی اومده کارش رو را انداختم امّا بعدش یه مدّت سعی کردم با طرف هم سلام نکنم فکر کنم یکم بیشعور خطاب بشم تو دانشگاه :))

  راستی این روشم .بر اساس دستورات دینم هم هست (من بحث رو دینی نکردم چون خیلی‎ها ممکنه دینشون اسلام نباشه) و واسه من این روش اوکی هست حالا کسی نمی‎تونه الاف ما بشه مشکلی نیست شما رو به خیر ما رو به سلامت اصلاً قرار نیست همه مثل هم باشند. طبیعی هست که من مریض نیستم الکی الکی بخوام بزنم زیر نامزدی و سعی احساس طرف مقابلم رو در نظر می گیرم امّا وقتی قراره فقط از روی قیافه و سطح تحصیلات یه نفر بری خواستگاری فکر می کنم یه مقدار زمان واسه شناخت نیاز باشه.

تازه حالا کی خواست ازدواج کنه من در حال حاضر تمام شرایط برای بدبخت کردن یه دختر رو دارا هستم نه خوشبخت کردنش :)) نمیدونم مادرم تو من چی دیده فکر میکنه از پس ازدواج برمیام نه خونه نه شغل نه سربازی نه وضعیت تحصیلی ... بیخیال.

الان خیلی زوده اصلاً تقصیر مادرم هست که همش ما رو به فکر می‎اندازه و از گریه‎های شبانه ، ترس کنکورم و عقب موندگی کنکورم بی اطّلاع هست.