بلند شدم دیدم مهدی نیست و آقای ش هست!!!
آقای ش پارسال هم اتاقی ما بود ، به عنوان هم اتاقی بچّه خوبی بود امّا یه ایرادی تو شخصیّتش هست که من باهاش خیلی مبارزه میکردم ایشون دخترباز حرفهای هست و منم کل ترم هر بار که فرصتش داشتم این جمله رو ابتدا صحبتام قرار میدادم و بنا به موقعیّت ... رو ادامه میدادم :
تو فکر کردی من اون دوست دختراتم که ....
حیف که جا خوردم وگرنه بهش میگفتم : فکر کردی من اون دوستدختراتم که اینطوری از خواب بیدارم میکنی؟
ماهرانه خودش رو انداخت رو تخت من و گفت : میشه کنارت بخوابم؟!
یه چند لحظهای طول کشید تا من فکرم سر جاش بیاد و بعدش متوجّه شدم آقای ش بسیار سردش هست و هیچ پتویی با خودش نیاورده ، کل پتوی من رو درجا کشید روی خودش منم که قصد خواب نداشتم از رو تخت اومدم پایین و الان که دارم پست رو مینویسم ایشون در خواب ناز به سر میبرد.
ولی بنده خدا خیلی سردش شده بود ، طبعش خیلی سرده ، لاغر هم هست نقطه مقابل من که طبعم خیلی گرمه و چاقم
من پارسال تو خرداد تخت زیر کولر میخوابیدم و تمام شب کولر مستقیم روی من تنظیم بود (فاصلهام با کولر 80 سانتی متر بود) بچّهها هم که کم نمیزاشتند و تا میتونستند تیکه میانداختند مثلاً میگفتند Cloud خیلی hot هست!
صبحانه پیتزا خوردم که باقی مانده شب پیش بود و البته با شیوهی بسیار ماهرانه گرمش کردم ، از جمله زمانهایی بود که به خودم گفتم اگه ترشی نخوری تو آشپزی یه چیز میشی :دی
و الان در خدمت بیان هستم ، سرعت اینترنت خیلی پایینه ، در حد دیال آپ و یا کمتر از آن ؛ موکت هم بسیار کثیف و سوخته است انگار پارسال اینجا قلیون زیاد میکشیدند و یا سیگارشان رو روی موکت خاموش میکردند یخچالمان هم طبقه ندارد!!! و عصر باید برم شیشهبری طبقه براش بخرم
دیروز چندین ساعت گرفتار چیدن وسایل بودم و تمیز کردن کمدها بودم برای اتاق هم رفتم خرید که چیزی که میخواستم گیرم نیومد.
میدانم چون تخت پایین برداشتم امروز در اتاقمان جنگ جهانی سوم در راه است ، فقط کافیه هم اتاقیهای دیگر از راه برسند.
البته که من کنار نمیکشم چون تا الان تخت پایین نداشتم و امسال نوبت من است :دی
امروز باید گزارش کارآموزی تمام کنم و در مورد پروژه تحقیق ؛ اگه شد کمی درس و از فردا تا میتونم درس ان شاء الله که بشه جبران کرد:)