سلام

فرض کنید یک چراغ قدیمی توی انبار خونه‌ی مادربزرگتون پیدا می‌کنید ، مشغول تمیز کردن آن هستید و همان داستان قدیمی واسه شما اتّفاق می‌افتد غولی از آن چراغ بیرون میاد و ...

امّا ادامه‌ی داستان رو بیایم یکم تغییر بدیم غول چراغ ما ایرانی هست دیگه باید یه فرقی با دیگران بکنه :D

پس ادامه ماجرا رو اینطور فرض کنید ، غول داستان ما می‌گه :  من همین یه کار رو حال دارم انجام بدم تو رو ببرم هرجا که دوست داری با هرکی که دوست داری بدون هیچ محدودیتی

چی پاسخ می‌دید؟

(بنظرم خوبه که قبل از خوندن ادامه متن به خودتون این سوال رو پاسخ بدید.)

بهشت ، زیباترین طبیعت به همراه عشقتون ، یا اصلاً زیباترین طبیعت به صورت تنهای تنها ، یک معدن طلای کشف نشده ، ببرتتون پیش اکسیر جاودانگی ، ببرتتون خونه خدا و برگردونتون (این برگشتنش مهمه‌ها) یا اصلاً ببرتتون آسمون هفتم که به جز خدا نباشه یا شاید هم اینقدر خسته باشید که بگید فقط تخت‌خواب اتاقم رو می‌خوام واسه یه خواب راحت چند ساعت آرامش

بعضی‌ها هم ممکنه یک جزیره بخوان با 2تا دختر.

بعضی‌ها ممکنه یک جزیره بخوان با 3تا دختر.

بعضی‌ها ممکنه یک جزیره بخوان با 5تا دختر.

نمی‌دونم این بعضی  از افراد تا کجا خواسته‌هاشون پیش می‌ره فکر کنم دیگه به یک سیاره مملو از دختر رضایت بدند.

شایدم نه...

بگذریم  به هر حال هرکس بنا به علایق خودش و تعریفش از اهدافش چیزی رو طلب می‌کنه یکی دنبال زیبایی یکی آرامش یکی پول و ...

ممکنه هم اینقدر خوشبخت باشید که نخواهید هیچ‌جا برید از جایی که هستید و افرادی که اطرافتون هستند کاملاً راضی هستید

به این افراد تبریک می‌گم. :)

من دوست ندارم که غول چراغ جادو من رو به جایی ببره نه اینکه از وضعیّت فعلیم راضی هستم و هیچ غم و غصّه‌ای ندارم نه اینکه از پول ، زیبایی بدم میاد یا در طلب این 2 نیستم

مسئله خیلی فراتر از این حرف‌هاست ، مسئله‌ خدایی است که در این نزدیکیست خدایی که فراموشش می‌کنم دل به رحمتش به عفو او می‌بندم و همین باعث گناه من می‌شه ، خدایی که از ازل می‌دونسته من در کارهایم خطا می‌کنم ، می‌دونسته توبه می‌شکنم امّا درهای رحمتش رو هیچ وقت روی من نبسته نعمت‌هایش رو از من کم نکرده نعمت‌هایی که به واسطه‌ی اونا به انجام گناهم نیرومنتر شدم.

می‌دونید بالاترین صبر رو داره تمام این زشتی‌های دنیا رو می‌بینه و باز هم صبر می‌کنه (شاید به خاطر همینه صبرکنندگان رو دوست داره)

اشک بچّه‌های یتیم ، بچّه‌های کار ، و کلی ناراحتی‌های دیگه که بعضی از شما حتّی تحمّل خوندن همشون رو با هم ندارید چه برسه که همشون رو ببینید.

و از خود می‌پرسم اگه قرار این انسان این همه زشتی به این دنیا بیاره پس علّت خلقش چی بوده؟

خدا ما رو دوست داره برای چی؟

نمی‌تونم جواب کاملی به این سوالا بدم امّا در حد خودم می‌دونم بعضی انسان‌ها باید زیبایی‌هایی بیافرینند یا قبلاً آفریده‌اند که به خیلی از زشتی‌ها ارزش داره.

خدا خودش می‌دونست این زشتی‌ها بجود میاد این سختی‌ها هستند ، می‌تونست خودش از همون اوّل مانع این چیزا بشه امّا چیزی که اون می‌خواد اینه که بنده‌هاش این وسط واسطه باشند. مشکلاتشون به دست همدیگه حل بشه ، عشق به هم نوع رو تجربه کنند و از عشق زمینی به عشق آسمانی برسند.

دلشون پاک بشه برای اینکه جای خدا توی دل‌های پاک هست.

نیازی به آسمان هفتم نیست خدا از رگ گردن به من نزدیک‌تره این منم که غافل می‌شم.

نمی‌دونم جایگاهم در آینده بهشت هست یا جهنّم ، چیزی که می‌دونم اینه که الان نمی‌خوام جایی برم همینجا که هستم می‌خوام بمونم واسه ایجاد تغییر ، واسه کمک ، واسه نزدیک‌تر شدن به خدا.

واسه قدم برداشتن تو راهی که سخته امّا سختیش لازمه ، لازمه که زنگار از قلبم پاک کنه

بسم الله