سلام
اوّل از هر چیز بگم که این پست رو نخونید بهتره چونکه مطلب مفیدی برای دیگران نداره برای ثبت خاطرات خودمه فقط
دیروز اصلاً فکرش نمی‌کردم که کار به اینجا برسه ، یه جورایی خنده دار بود بعد از 3 سال دوباره به این نقطه برسم و البته الان نمی‌خندم تاسف می‌خورم.
تا حالا 3بار کتک‌کاری شبانه داشتم که 2بارش مربوط به 5 سال پیش و 3 سال پیش بوده واسه 2 موضوع متفاوت امّا دیشب واسه هر دو موضوع کتک‌کاری شبانه داشتم بی‌هوا می‌زدم یه چیزی تو مایه های شهاب حسینی توی فیلم جدایی نادر از سیمین ، البته اون فیلم بازی می‌کرد و من برای دل خودم می‌زدم.
می‌دونید بیشتر از اینکه بدن آدم درد بگیره روح آدم درد می‌گیره صحبت‌های 3 سال پیش یکی از عزیزترین دوستام رو یادآور می‌شدم که منو داشت با صحبت‌هاش هم تنبیه می‌کرد و هم نصیحت ، صحبت‌هاش هنوزم خیلی دردناک هست.
به خودم می‌گفتم تا کی؟ کی می‌خوای این تصمیم بگیری که تو خودت تغییری به وجود بیاری و واسه هدف‌هات حرکت کنی وقت داره می‌گذره و تو هنوز کاری که بیاد رو انجام ندادی 21 سالت شده امّا هنوز اونی که می‌خوای نشدی نه تنها نزدیک نمی‌شی بلکه داری دور هم می‌شی.
می‌دونستم که خواهرم هر لحظه ممکنه برگرده به اتاق امّا نمی‌تونستم گریه هام رو قطع کنم تا در آخر با نفس عمیق کشیدن گریه‌هام متوقف شد. هرچند بعدش نتونستم نفس بکشم و تا موقع خواب با دهن نفس کشیدم.
می‌دونید یه پسر وقتی کوچیکه بلند گریه می‌کنه که بیان نازش بکشند امّا هرچی بزرگتر می‌شه صدای گریه‌اش کمتر می‌شه و وقتی به سن نوجوانی یا جوانی برسه گریه‌هاش دیگه بی‌صدا می‌شند، مردها تنها گریه می‌کنند.
دوست نداشتم که نظرهای این پست رو باز بزارم امّا گفتم شاید کسی ناراحت بشه.